محمد طبیبیان
اقتصاددان
28 شهریورماه 1393
این روزها بحث بحران کمبود آب در تهران و برخی شهرستانها مجددا مطرح است. چند سال پیش مساله خشک شدن دریاچه ارومیه و برخی تالابها مطرح بود که بهتدریج به ردیف عقبی بایگانی مشکلات کشور منتقل شد.
پس از آن خشک شدن زایندهرود مطرح شد و با همان سرنوشت روبهرو شد. اکنون خشک شدن دریاچه سدهایی مطرح است که آب تهران را فراهم میکند. راهحلهایی که پیگیری میشوند هم چندگانه هستند. یکی اینکه به روال معمول از مشکل روبگردانیم و آن را ناچیز معرفی کنیم و صبر کنیم تا مشکل خودش را تحمیل کند؛ یعنی تا آن زمان که دیگر آب برای استفاده وجود ندارد، آنگاه آن را جیرهبندی کنیم. دیگر اینکه کمبودها را مانند کمبود گندم و کره و گوشت و تخم مرغ با واردات از خارج جبران کنیم، چنانکه اکنون واردات آب مطرح است، کمتر مطرح میشود که میتوان از قبل مشکلات را پیشبینی کرد و برای آنها چاره ساخت. اینجانب در سال 1386 مطلبی را نوشتم تحتعنوان «زیست بوم ما ایران». در آن مطلب سعی شد مشکل اساسی که در ارتباط با محیطزیست با آن روبهرو هستیم؛ یعنی مشکل کمبود آب و روشهای غیربهینه استفاده از آن را مطرح کنم. یک بحث اساسی آن مطلب به ضرورت توجه به منابع آب کشور و تدارک برنامههای استفاده بهینه از آن مربوط میشد. به این معنی که این مشکل نیازمند یک راهحل همهجانبه است و راهحلهای مقطعی کارساز نیست. در آن گزارش همچنین به بحرانهای محلی و منطقهای که بهتدریج بر سر استفاده از منابع آب که در حال کمیابی فزاینده است و بین مردم مناطق مختلف کشور ظهور خواهد کرد نیز اشاره شد. آن گزارش در برخی نشریات و ازجمله سایت منحله(توسط اعضای بنیانگذار) رستاک درج شد. در زیر خلاصهای از آن مطلب آمده است.
معمولا در زیست بومهایی که مرکز تراکم جمعیت هستند مانند شهرها و روستاها به هر طرف که نگاه میکنیم آثاری از درخت و سبزه میبینیم. در کنار خیابانها در پارکها پشت دیوار ویلاها و باغها. در باغچه منازل درخت و درختچه کاشته میشود و حتی آپارتماننشینها نیز چند برگ سبز در بالکنها و داخل منازل نگه میدارند. در شهرهای امروزی نیاز طبیعی و فطری ما برای زندگی در طبیعت، از طریق قرار گرفتن در پشت پرده نازکی از درخت و سبزه پاسخ داده میشود. این امر برداشت ما را درمورد شرایط محیط طبیعی کشور دچار اریب و تورش اساسی میکند. به قول آماردانان ما دچار اریب گزینش شخصی هستیم؛ یعنی ما انتخاب کردهایم در مناطق دارای فضای سبز زندگی کنیم یا اینکه در اطراف خود پوششی از فضای سبز ایجاد کنیم. این برداشت اریبدار ما را از واقعیت آنچه با آن روبهرو هستیم دور کرده است. در ذهن خود تجسم کنید حالت فردی که گلدانی سرسبز در دست داشته باشد و آن را در جلو صورت خود گرفته و در کویر حرکت کند. اگر این فرد به تناسب سبزی باطراوت گلدان به واقعیت عظیم کویر توجه نکند، مسلما در برداشت خود از زیست بوم خود و مسوولیتهایی که در مقابل آن دارد دچار قضاوت و برداشت غیرواقعی میشود. این برداشت غیرواقع نیز مارا از ابعاد مشکلی که واقعیتها مطرح میکند دور نگه میدارد.
شاید یک راه برای خارج شدن از این دیدگاه یک طرفه و دارای تورش این است که به شرایط کلان محیط طبیعی کشور نظری داشته باشیم و برداشتهای موضعی خودرا در مورد درجه آسیبپذیری یا بنیه زیست بومی که کشور ایران است مورد تجدیدنظر قرار دهیم.
یک نگاه کلی به عکسهای ماهوارهای موجود در اینترنت مانند عکسهای گوگل سرزمین ایران را سرزمینی پوشیده از سنگ و ماسه نشان میدهد. رگههای فشرده کوهستانها حرکت شبه قاره هند و شبه جزیره عربستان به طرف شمال را به خوبی نشان میدهد (حرکت لایههای تکتونیک زمین) که این سرزمین را زلزلهخیز نیز کرده است.
کشور ما از 10 هزار سال پیش که انقلاب کشاورزی اتفاق افتاد محل زندگی اقوام مختلف بوده است و زمین و منابع طبیعی آن مورد بهرهبرداری قرار داشته و به همین دلیل محیط طبیعی آن بسیاری از بنیههای خود- ازجمله پوشش گیاهی- را از دست داده است. طی جنگها و بحرانهای مکرر تاریخی- که امکان کشاورزی و تامین معاش پایدار مردم با مشکل روبهرو میشده- محیط طبیعی کشور جبران کمبودها را تحمل کرده و از طریق استفادهای که ساکنین از جنگلها و منابع صید و مانند آن انجام دادهاند، آسیبهای غیرقابل جبرانی را متحمل شده است. علاوهبر آن از ابتدای قرن بیستم تاکنون جمعیت کشور بهطور بیسابقهای افزایش یافته است. در ابتدای قرن بیستم (سال 1280 شمسی) کل جمعیت کشور حدود 5/7 میلیون نفر بر آورد شده است. جمعیت کشور پس از 45 سال تا سال 1325 به پانزده میلیون نفر افزایش یافته و دو برابر شده است. مجددا طی 26 سال بعد دو برابر شده و در سال 1351 به مرز 30 میلیون رسیده است. پس از آن طی 24 سال و تا سال 1375 مجددا دو برابر شده و در سال مزبور به 60 میلیون نفر رسیده است. این افزایش سریع سبب شده است که تراکم جمعیت در هر کیلومتر مربع در کشور ما طی یک قرن 10 برابر شود. این جمعیت فزاینده برای سکونت خود، بیشتر در حوزههای آبریز رودهای عمده و در نتیجه روی مناطقی که قبلا زمینهای کشاورزی بودهاند متمرکز شده است. این واقعیتها همراه با عدم توجه به آسیبهای تاریخی و بنیه ضعیف محیط طبیعی توجه به سیاستهای خاصی را اجتنابناپذیر میکند.
در همان عکسهای ماهوارهای در حاشیه تصویر که سنگهای فشرده و دامنههای کویری را نشان میدهد باریکه سبز رنگی جلبنظر میکند که در افواه عمومی به نام «شمال» شناخته میشود. این باریکه از سرزمین، مهمترین ثروت محیطزیستی کشور از نظر فضای سبز است. مساحت این طراوت و سبزی در مقایسه با کل خاک سرزمین بسیار ناچیز به نظر میرسد و توده حیاتی که ارائه میکند از طریق تصویر ماهوارهای نیز بسیار آسیبپذیر میکند. این کمیابی نسبی هر گونه قضاوت در مورد ارزش این منطقه را بسیار ورای آنچه به آن تخصیص مییابد تعیین میکند. چه اینکه بهطور معمول بهاورزی آن در بازار خصوصی چوب جنگلی و زمینهای مسکونی و کشاورزی و ویلاسازی انجام میشود. در حالی که ارزش عمومی آن باید بر مبنای نیاز کل سرزمین ایران به حفظ این زیستبوم طبیعی بهاورزی شود.
نظرات شما عزیزان: